آرمانآرمان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

آرمان دهقانی،عشق کوچولوی ما

شرح در تصویر

تعجب نکن عزیز مامان.داخل میز چیزی نیست که! تو کابینت هم رفتی اما از دستم در رفته!عزیزکم نقاشی های پسر عمه که خیلی دوست داره و برای شما کشیده. وقتی بغلمی خودتو میکشی که بری بهشون دست بزنی و با دیدنشون کلی ذوق میکنی این دو تا عروسک خوشگل رو بیشتر از بقیه اسباب بازیات دوست داری ...
13 آذر 1392

نمی دونم چه حسیه؟

تازگیا دوست داری بیشتر نزدیک من باشی،سریع میایی و میچسبی بهم و سرتو  یا رو شونه هام یا روی دامنم میزاری................ نمی دونم چه حسیه اما من بیش از تو غرق لذت میشم زندگی من یاد اون ترانه می افتم سرتو بزار رو شونه هام خوابت بگیره.....بزار تا آروم دل بیتابت بگیره ...
10 آذر 1392

دل دایی برات یه ذره شده بود،8ماهگی

عزیز مامان ،یادته منو شما بابایی و دایی جون رفته بودیم مسافرت.معلومه که یادت نمیاد،اما من خوب یادم میاد.برای همینه که دارم این خاطرات شیرینو ثبت می کنم.دایی بعد از یک ماه و نیم دوری،یه فرجه یه هفته ای گرفت و اومد پیشمون..خیلی دلش برات تنگ شده بود.اون شب دایی نیمه های شب رسید و شما خواب بودی .میخواست بیدارت کنه و محکم بغلت کنه اما دلش نیومد. همونجور تو خواب کلی قربون صدقت رفت و بوسیدت.هر چقدر که نگات میکرد سیر نمی شد.یه خرس خوشگل هم برات خریده بود.بعد همونجا کنارت آروم گرفت خوابید. ...
10 آذر 1392
1